زبیر
دیشب بابام به مامانم گفت ماشالله داری یواش یواش مث زبیر میشی. من اول نمیدونستم زبیر کیه ولی بعد که بابام عکس زبیر رو نشون مامانم داد من از خنده روده بر شدم و تاصبح می خندیدم. مامانم از تکونهای من تا صبح نخوابید ...
نویسنده :
فعلا مامان آزاده و بابا حسين
15:24